کتاب قطارباز روایت یک «عشقِ قطار» است از دلدادگیاش به ریل و خط آهن. عشقی که برای خیلی از ماها آشناست؛ در اولین باری که سوار قطار یا هواپیما میشویم و رویاپردازی میکنیم که راننده قطار (لوکوموتیوران) یا خلبان شویم!
قطارباز، داستان یک سفر ریلی با مرور تاریخچه راهآهن
کتاب «قطارباز، ماجرای یک خط» نوشته احسان نوروزی توسط نشر چشمه در سال ۱۳۹۷ منتشر شد. این کتاب ۲۷۵ صفحه دارد و در فهرست آن ۱۷ عنوان ثبت شده است.
«وقتی از تصمیم من برای این سفر باخبر شدند، مودبانهترین لقبی که من دادند خُلمَشَنگ بود!» این جملهای است که نویسنده در توصیف قصد خود از این سفر میگوید. احسان نوروزی در تلاش برای تحقق یک رویای قدیمی کار و زندگیاش را رها میکند و سوار قطار میشود به هر مقصدی که شد! او تلاش میکند در طول این سفر متفاوت ماجرای ریل و قطار در ایران را با خود اهالی راهآهن مرور کند.
جالبترین قسمت کتاب، تطبیق زمانی اتفاقات تاریخی راهآهن با نشانههای بازمانده در گوشهگوشه خط سراسری ایران است. ثبت خاطرات شفاهی کارکنان فعلی راهآهن و بازنشستگان صنعت ریل، از ارزشمندترین کارهایی است که در این کتاب انجام شده است.
احسان نوروزی نویسنده کتاب
احسان نوروزی دلیل خود را از نگارش و چاپ این کتاب به زیباترین شکل ممکن بیان میکند:
«در میانه راه زندگی اگر دوست، همسر، شغل و رؤیای بلندپروازانهای نداشته باشی میتوانی غریبترین علایق و عبثترین بازیهای شخصی را بدون ملامت دیگران و عذاب وجدان شخصی پی بگیری و بیافتی به دنبال چیزهای کوچک، علایق نامعمول، امیال غریب، اشیای پنهان و اعمال بیهدف.
اما بدون آن مهارهای زندگی معتدل، همیشه امکان دارد کار از حد بگذرد و بیخ پیدا کند. به نظر میآمد کارم بیخ پیدا کرده بود. وقتی اوایل شهریورماه به جای تمدید اجارهی خانه با ۲ کوله پشتی، یکی بزرگ که به پشت میانداختم و کولهای کوچک که از جلو بغل میکردم.
راه افتادم به هر کجا که ریل میرود، بی خیالِ این که موقع بازگشت مفلسانه به این شهر چه خواهم کرد. چون در میانه راه زندگی درست وقتی شروع کنی به پرسیدن سؤالهای واقعی و اصرار داشته باشی بر پرسش های سادهی «چه کسی چه وقت در کجا چه کار کرد و چرا؟». وقتی شروع کنی به آزمودن و وارسی دوبارهی دانستههایت و مرور تجربهی زندگیات، وقتی چیزی را بدیهی فرض نگیری و ملتفت باشی که جوابها همیشه در فاصلهی چند دکمه در اینترنت در اختیارت نیستند و هزاران جواب جست و جوی اینترنتی، اغلب چیزی نیستند مگر چسب و قیچیهای مکرر از روی دست بقیه!»