ورود هر پدیده تازهای به ایران داستانی داشته و پذیرش آن از جانب مردم داستانی دیگر! مواجهه مردم با دنیای مدرن و روبهرو شدن آنها با ملزومات و جزئیات این جهان، گاه از سر قهر بوده و گاه به شدت مضحک به نظر میرسیده است. شاید علت اصلی این بود که در بیشتر موارد، اصل اول روبهرو شدن با سوژه، یعنی «آموزش»، نادیده انگاشته میشده است. در مورد ماشین دودی هم همین اتفاق افتاد و مردم به یکباره با غولی آهنی روبهرو شدند؛ بی آنکه بدانند چه باید بکنند و چگونه باشند.
رسیدن به مدرنیته با ریل و لوکوموتیو
جامعه به شدت سنتی ما در شرف تغییر و تحولی بیسابقه بود. از یکسو با افزایش جمعیت شهر، حمل و نقل و جابهجایی شهروندان، به تدریج در زمره امور مهم قرار گرفته بود. از سوی دیگر در گذار از سنت به مدرنیته، تغییر شکل و ماهیت اجزای شهر اجتنابناپذیر بود. راهآهن به تنهایی نشانهای از صنعت مدرن و پیشرفت بود به طوری که تجدد در قالب ریل و لوکوموتیو معنا میشد.
شاه قاجار نقش پیشمرگ را بازی کرد
شرایط عجیبی به وجود آمده بود. مردمی که کمکم داشتند با تجدد سلام و احوالپرسی میکردند در مواجهه با این موجود آهنی ترسیده بودند. تا جایی که شاه و همراهانش بر آن نشستند و مسیری را طی کردند تا مردم عادی قلبشان آرام شود و آن را بپذیرند. پادشاه وقت، سوارشدن بر این موکب را درست به مانند یک مراسم رسمی اجرا کرد. لباسی باشکوه پوشید، نشانهایش را بر سینه زد، تاج بر سر نهاد و با کالسکه سلطنتی به ایستگاه ماشین دودی رفت. شاه به همراه ملازمانش، سوار بر اولین قطار پایتخت شد و تا انتهای مسیر رفت.
با همه این احوال و با وجود اینکه بخشی از مردم، ماشین دودی را پذیرفته بودند ماجراها همچنان ادامه داشت. ناآشناییهای موجود، باعث شده بود اعمالی از افراد سر بزند که خود و یا دیگرانی را که از ماشین دودی استفاده میکردند، به خطر و دردسر بیاندازند.
تلاش برای جایگزینی مسیر شهر ری
اعتمادالسلطنه در کتاب خاطرات خود به این موضوع اشاره کرده است. در کنار دشمنیها با ماشین دودی، عدهای بر آن بودند تا مسیر ریلی را به جای دیگری منتقل کنند؛ چراکه معتقد بودند راه شوسه باعث مرغوبیت زمینهای آنها (که در مجاورت این مسیر بود) میشود. به تدریج واگنها و ریلها و تراورسها هم در گذر زمان آسیب دیدند و بنا بر تشخیص کارشناسان استفاده از آنها، دیگر ایمن نبود و در نتیجه خط آهن تهران – شهر ری، عملا تعطیل شد.